▅ ▆ ▇  وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم  ▇ ▆  ▅

▅ ▆ ▇ وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم ▇ ▆ ▅

وبلاگ قرن بیست و یکم، وبلاگی برای تمامی سلیقه هاست.
▅ ▆ ▇  وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم  ▇ ▆  ▅

▅ ▆ ▇ وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم ▇ ▆ ▅

وبلاگ قرن بیست و یکم، وبلاگی برای تمامی سلیقه هاست.

یادآوری یک نکته ...


درود بر بازدیدکنندگان گرامی وبلاگ قرن بیست و یکم


لازم به یادآوری است که در ستون سمت چپ وبلاگ و در بخش زیرین "برگه ها"، برای دسترسی هر چه آسانتر شما عزیزان به ترتیب لینک مربوط به "خبرگزاری ها"، "روزنامه ها"، "بانکها"متفرقه سایت های "دانلود نرم افزار برای کامپیوتر" و در نهایت سایت های "دانلود اپلیکیشن های اندروید" قرار داده شده است. با کلیک بر روی هر یک از لینکها شما وارد سایت مربوطه می شوید.


مدیریت وبلاگ قرن ۲۱اُم



لذت های زندگی (پائولو کوئیلیو)

دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.
یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟
میمون دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری.
میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی !!!
در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت ...
میمون اول با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟
هزار پا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام؟!
میمون دوم گفت: خوب فکر کن چون این میمون راجع به همه چیز توضیح منطقی میخواهد!
هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد:
خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم را بچرخانم …
هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان کند ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود.
پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که نمیتواند.
با ناراحتی گفت: ببین چه بلایی به سرم آوردی؟! آنقدر سعی کردم چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت!!!
میمون دوم به اولی گفت: میبینی؟! وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح دهی اینطور میشود…!
پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد…

پاسخ آسیابان به زاهد

زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند.

زاهد گفت: اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود.

آسیابان گفت: تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود.

آهنگ بسیار زیبای - با من قدم بزن - از مهران آتش

آهنگ بسیار زیبای {با من قدم بزن} از مهران آتش که برای دانلود در اختیار شما قرار گرفته است.


لازم به اشاره است که این آهنگ با کیفیت ۳۲۰ می باشد.