فهمیدهام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته "از این قسمت باز کنید" سختتر از طرف دیگر است.
فهمیدهام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری.
فهمیدهام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به زنت بگویی "دوستت دارم".
فهمیدهام که اگر عاشق انجام کاری باشم، آن را به نحو احسن انجام میدهم.
فهمیدهام که وقتی گرسنه ام نباید به سوپرمارکت بروم.
فهمیدهام که میشود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند.
فهمیدهام که وقتی مامانم میگه "حالا باشه تا بعد" این یعنی "نه".
فهمیدهام که من نمیتونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکسها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکسها نشوم.
فهمیدهام که بیشتر چیزهای که باعث نگرانی من میشوند، هرگز اتفاق نمیافتند.
فهمیدهام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد میزنند، من میترسم.
فهمیدهام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک "زندگی خوب" حرکت میکنند که از کنار آن رد میشوند.
فهمیدهام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم، نفر جلوی من اصلا عجله ندارد.
فهمیدهام که بیشترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته ام.
فهمیدهام که در زندگی، یک زلزله هفت ریشتری تمام مشکلات دیگر زندگی آدم را کم اهمیت میکند.
فهمیدهام که بیشترین حس خوشبختی را زمانی احساس کردهام که کسی را که قبلا به شدت آزارم میداد، بخشیدم.
راستی شما چی از زندگی فهمیده اید؟