▅ ▆ ▇ وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم ▇ ▆ ▅

وبلاگ قرن بیست و یکم، وبلاگی برای تمامی سلیقه هاست.

▅ ▆ ▇ وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم ▇ ▆ ▅

وبلاگ قرن بیست و یکم، وبلاگی برای تمامی سلیقه هاست.

چهار سخنی که زاهد را تکان داد!

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد!


اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت: ای شیخ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!


دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت. به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی. گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟


سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت. گفتم این روشنایی را از کجا آورده ای؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟


چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست. تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

شما چگونه طاقت می‌آورید!

شیوانا در راهی همراه کاروانی ناشناس سفر می‌کرد. همراهان او تعدادی جوان راحت‌طلب بودند که زحمت زیادی به خود راه نمی‌دادند و به محض رسیدن به استراحتگاه فورا روی زمین پهن می‌شدند و تا ساعت‌ها می‌خوابیدند. اما برعکس شیوانا یک لحظه از کار و تلاش دست برنمی‌داشت. حتی وقتی به استراحتگاه می‌رسیدند سراغ کاروان‌سالار می‌رفت و به او و دیگران در تعمیر وسایل آسیب‌دیده و تامین وسایل مورد نیاز مسافران و فراهم ساختن غذای اسب‌ها و حیوانات همراه کاروان کمک می‌کرد. صبح زود نیز از جا برمی‌خاست و ضمن نظافت شخصی و تمیز کردن لباس‌ها و وسایل به قدم زدن می‌پرداخت و اگر کاری روی زمین مانده بود آن را انجام می‌داد.

آن گروه جوان تا نزدیک ظهر می‌خوابیدند و موقع حرکت هم به زحمت خود را جمع و جور می‌کردند و به راه می‌افتادند. چند روز که از سفر گذشت یکی از این جوانان راحت‌طلب با تعجب به شیوانا نگریست و گفت: "شما این همه طاقت و توان را از کجا می‌آورید که یک لحظه هم استراحت نمی‌کنید و دایم به کاری مشغول می‌شوید. چطور این گونه زندگی کردن را طاقت می‌آورید؟!"

شیوانا با تعجب به جوان خیره شد و پاسخ داد: "اتفاقا سوال من هم این است که شما چگونه با این همه استراحت و راحتی و بیکاری کنار می‌آیید و چطور این شکل زندگی را طاقت می‌آورید؟! من این‌گونه زندگی می‌کنم چون روش درست زندگی همین است. شما چگونه خلاف جریان زندگی زیستن را طاقت می‌آورید!؟"

سنجاقک به سمت عقب نمی‌پرد!

شیوانا از مسیری عبور می‌کرد. کنار نهر آب مردی قوی‌هیکل را دید که روی سنگی نشسته است و پیرمردی دلاک روی بازوی او خالکوبی می‌کند. شیوانا به آن دو نزدیک شد و نگاهی به تصویر خالکوبی انداخت و از مرد تنومند پرسید: "این تصویر شیر را برای چه روی بازویت حک می‌کنی؟"مرد قوی‌هیکل گفت: "برای اینکه دیگران به این شیر نگاه کنند و به خاطر آورند که من مانند شیر قوی هستم و می‌توانم در دل‌ها وحشت آفرینم و هر چه بخواهم را به دست آورم. این شیر را بر بازویم خالکوبی می‌کنم تا قدرت و هیبت او بر وجودم حاکم شود."شیوانا سرش را تکان داد و پرسید: "کسب و کارت چیست؟"
.
ادامه مطلب ...

۳ آهنگ از سجاد، برنده مسابقه Next Persian Star 2010-2011

بر اساس نظرسنجی ای که در طول تقریبا یک هفته از طریق پیامک صورت گرفت، برنده ی مسابقه ی Next Persian Star در سال 2011، شنبه شب در تاریخ 27/1/90 اعلام گردید. بر این اساس "سجاد" به عنوان ستاره ی این مسابقه برگزیده شد. پس از او "نیما"، "فرزاد"، "شروین" و "نازیلا" در رده های بعدی قرار گرفتند. 

 

به همین مناسبت 3 آهنگ از سجاد که یکی در مرحله نیمه نهایی و دو آهنگ نیز که در فینال اجرا شدند، برای دانلود در اختیار شما قرار گرفته اند.  

 

اختصاصی از وبلاگ قرن 21

  

 

 

آهنگ اجرا شده توسط وی در نیمه نهایی


عیدی ندارم - دانلود

 

 

دو آهنگ اجرا شده توسط وی در فینال 

 

سجاد - دانلود

 

قسم - دانلود

آموزه هایی از سخنان دکتر علی شریعتی

اگر دروغ رنگ داشت؛

هر روز شاید،

ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست،

و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود.



اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛

عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند.



اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛

محال نبود وصال!

و عاشقان که همیشه خواهانند،

همیشه می توانستند تنها نباشند.
.

.
ادامه مطلب ...

ثروتمندتر از بیل گیتس!!!

از بیل گیتس پرسیدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟
گفت: بله فقط یک نفر.
پرسیدند: چه کسی؟

بیل گیتس ادامه داد: سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه‌های خود و در حقیقت به طراحی مایکروسافت می اندیشیدم، روزی در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم. خواستم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه مرا دید گفت این روزنامه مال خودت؛ بخشیدمش؛ بردار برای خودت.
گفتم: آخه من پول خرد ندارم!
گفت: برای خودت! بخشیدمش!
.
ادامه مطلب ...

آهنگ "دوسِت دارم" از گروه هفت

آهنگ بسیار زیبای {دوسِت دارم} از گروه هفت {7Th Band} که برای دانلود در اختیار شما قرارا گرفته است.


لازم به ذکر است که این آهنگ به صورت زنده در یکی از کنسرت های گروه 7 اجرا و منتشر شده است.


این آهنگ با کیفیت اصلی می باشد.



دانلود

آهنگ "No Face, No Name, No Number" از مُدرن (مادِرن) تاکینگ


آهنگ بسیار زیبای (No Face, No Name, No Number ) از مُدرن (مادِرن) تاکینگ (Modern Talking) که برای دانلود در اختیار شما قرار گرفته است. 

 

این آهنگ با کیفیت اصلی می باشد.




 

 


 

متن آهنگ



شما می توانید موزیک ویدیوی این آهنگ را نیز از همین وبلاگ دانلود نمایید.



دانلود موزیک ویدیو




وبلاگ قرن بیست و یکم

دو روز مانده به پایان جهان!!!

دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود. پریشان شد. آشفته و عصبانی نزد فرشته ی مرگ رفت تا روزهای بیش‌تری از خدا بگیرد. 

داد زد و بد و بیراه گفت! (فرشته سکوت کرد) 

آسمان و زمین را به هم ریخت! (فرشته سکوت کرد) 

جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت! (فرشته سکوت کرد) 

به پر و پای فرشته پیچید! (فرشته سکوت کرد) 

کفر گفت و سجاده دور انداخت! (باز هم فرشته سکوت کرد)

.

ادامه مطلب ...

سلطان محمود غزنوی و خارکَن

حکایت می کنند که روزی سلطان محمود غزنوی در راهی از همراهان خود جدا شده و شروع به تاختن در بیابان کرد.

در راه، خارکنی پیر را دید که پشته ای خار را روی الاغ خود جابجا می کند.

پشته ی فراهم آورده ی خارکن، از فرط پیری و ناتوانی او، دائم روی زمین می افتاد و پیرمرد توان برداشتن دوباره اش را نداشت.

سلطان محمود، جلو رفت و بدون معرفی خود، خارها را برداشت و روی بار الاغ گذاشت. آن ها را بست و پیرمرد را کمک کرد تا درست بر الاغ بنشیند و رفت.

.

ادامه مطلب ...