مکانهای اسرارآمیز و بناهای فراوانی روی زمین وجود دارند که منشا و انگیزه برپایی آنها قرنهاست ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. بعضی از آنها تنها در صفحات کتابها و ذهن مردم وجود دارند و بعضی دیگر اگرچه وجود خارجی دارند، ولی اسرارشان هنوز کشف نشده است.
هرم بزرگ خئوپس در مصر، ستونهای عظیم استونهنج در انگلستان و خطوط منسوب به قوم اینکا در بیابانهای پرو که تنها از آسمان دیده میشوند، از این جملهاند. اما به جرات میتوان گفت که هیچ یک از آنها به جذابیت و مرموزی آتلانتیس نیست؛ قاره گمشدهای که بیش از ۲ هزار کتاب، مقاله و شعر درباره آن نوشته شده و جست و جو برای کشف آن به کشف تمدنهایی مانند تمدن هلن در یونان، تمدن مایاها و اینکاها در قاره آمریکا منجر شده است.
نام آتلانتیس نخستین بار از زبان فیلسوف بزرگ یونان، افلاطون خارج شد. وی حدود 350 سال قبل از میلاد مسیح (در اواخر عمرش) در رساله تیمائوس (Timaeus) چنین نوشت: « ۱۲ هزار سال پیش از این، جزیرهای بزرگ وجود داشت با تمدنی ستایشانگیز موسوم به آتلانتیس. »
اما افسوس که این شکوه تداوم نیافت. قدرت روزافزون آتلانتها موجب شد که آرام آرام به دست درازی به سرزمینهای دیگر روی آورند. این شد که زئوس مجازاتی غیرقابل تصور برایشان درنظر گرفت: توفانی سهمگین همراه با زمین لرزه و سیلهای بزرگ که به مدت یک شبانه روز ادامه یافت، تا آنکه دریا، جزیره آتلانتیس را به زیر خود فرو برد و ناپدید گشت. افلاطون تردید داشت که هرگز نشانهای از این سرزمین گمشده به دست آید؛ از این رو نوشت « اقیانوس در آن نقطه به مکانی غیر قابل عبور و جست و جو تبدیل شده است. »
این چنین شد که تمدن آتلانتیس در اوج شکوفایی خود توسط سه نیروی سهمگین طبیعت یعنی آتشفشان، زلزله و توفان نابود شد.
در جست و جوی لوح زمرد
فکر میکنید اهمیت آتلانتیس در چیست که چنین تحقیقات فراوانی درمورد آن انجام شده است؟ پاسخ این سوال چیزی نیست جز "گنج آتلانتیس".
اگر آنچه افلاطون درمورد آتلانتیس گفته درست باشد، آنگاه هر آنچه از آن تمدن بر جا مانده باشد، ارزش غیرقابل تصوری خواهد داشت. این میراث بزرگ که به "گنج آتلانتیس" معروف شده، فقط شامل اجسام قیمتی (گنج معمولی!) نیست، بلکه تمام دانش، علوم و فناوریهای آن زمان را نیز در خود دارد.
مهمترین میراث آتلانتیس، گنجی است به نام "لوح زمرد" که هم در تورات و هم در بسیاری از افسانههای ملل از آن نام برده شده است. طبق افسانهها، لوح زمرد درحقیقت شامل ۱۲ لوح سبز زمردین فاسدنشدنی و مقاوم در برابر همه عناصر است که خدای آتلانتیس باستان، دانش و علوم عالی را روی آنها کنده کاری کرده و هرگاه ملتی آن را در اختیار بگیرد، به تمدنی پیشرفته دست پیدا میکند. گفته میشود بعد از نابودی آتلانتیس، این مصریان بودند که مالک این الواح شدند و تمدن پیشرفته مصر باستان هم در نتیجه این گنجینه ارزشمند پدید آمد.
آتلانتیس در گذر زمان
پژوهشگران در مورد اینکه آیا افلاطون این داستان را از گذشتگان شنیده یا اینکه (دستکم بخشی از آن را) تحت تاثیر سنتهای قدیمیتر از خود نوشته، با هم توافق ندارند. بعضی از پژوهشگران بر این عقیدهاند که افلاطون خاطراتی از بعضی حوادث گذشته را (مانند فوران کوه ترا و جنگ تروا) به این صورت در آورده؛ در حالی که بعضی دیگر اصرار دارند که او از بعضی حوادث دوران خود الهام گرفته، حوادثی مانند نابودی هلیکه در ۳۷۳ پیش از میلاد و حمله ناموفق آتنیها به سیسیل.
یکی از اولین کسانی که به صحت گفتههای افلاطون باور داشت، "کرانتور" شاگرد "زنوکراتس" بود که خود از شاگردان افلاطون به شمار میرفت. کار او که شرحی بر کتاب تیمائیوس افلاطون است، گم شده ولی پروکلوس، از نو افلاطونیان قرن پنجم پیش از میلاد، به آن اشاره کرده است. به گفته پروکلوس، کرانتور از مصر بازدید کرده، با کاهنان صحبت کرده، بعضی آثار هیروگلیف را دیده که این داستان را تایید میکنند.
داستان افلاطون در زمان خود هم الهام بخش نویسندگانی شده بود. چند دهه بعد از کتابهای افلاطون، تاریخ دانی به نام "تئوپومپوس" در مورد سرزمینی در آن سوی اقیانوس نوشت که "مروپیس" نام داشت. این داستان در کتاب هشتم از مجموعه "فیلیپیسا" ذکر شده که در آن، "مروپیدها" را نژادی از آدمیان توصیف میکند که به بلندی دو مرد عادی بودند و در دو شهر در جزیره مروپیس میزیستند.
بعد از اینها تا قرنهای سوم و چهارم، نویسندگان و تاریخنگاران علاقه خود را به این تمدن گمشده حفظ کرده بودند، تا قرون وسطی از راه رسید و با تسلط کلیسا، تاریخ و ادبیات در کنار دیگر مظاهر خرد بشر به محاق رفت و تا افول قدرت کلیسا، قریب به یک هزاره در دیار فراموشان ماند.
بعد از پایان دوران تاریک قرون وسطی، به جای تاریخ دانان و کاوشگران، این بشردوستان بودند که آتلانتیس را دوباره کشف کردند. توصیفهای افلاطون از تمدن آتلانتیس، الهامبخش کارهای بسیاری از نویسندگان دوران رنسانس شد که در مورد آرمانشهر مینوشتند، افرادی مانند سِر فرانسیس بیکن که کتاب « آتلانتیس نو » را در سال ۱۶۲۷ نوشت. او آرمانشهری به نام "بنسالم" را در ساحل غربی آمریکا توصیف کرد که شباهت بسیاری به آتلانتیس افلاطون دارد. البته او مشخص نکرد که این شهر در آمریکای جنوبی واقع شده بود یا آمریکای شمالی.
آتلانتیس چطور از بین رفت؟
از نظر علمی، قویترین احتمال نابودی آتلانتیس، برخورد سنگی آسمانی با سطح زمین در محدوده دریای کارائیب و خلیج مکزیک است. بعضی محققان اندازه و زاویه برخورد این سنگ آسمانی را بررسی و اثرات برخورد آن را با زمین شبیه سازی کرده و مدعی شدهاند که تاریخ برخورد با تاریخ توفان بزرگ مطابقت دارد. ورود یک سنگ آسمانی بزرگ به جو زمین باعث به هم ریختن جو و بروز توفانها و رعد و برقهای قدرتمندی میشود که میتواند روزها و هفتهها طول بکشد. به دنبال برخورد سنگ آسمانی با زمین هم زلزله مهیبی رخ میدهد که همراه با حالت انفجار است و در بخش بزرگی از سطح زمین، خرابیهای بسیاری ایجاد میکند. اگر سنگ آسمانی به اقیانوس برخورد کند، موجهای بسیار عظیمی به وجود میآید که امروزه به آنها سونامی میگوییم.
بستر قاره آتلانتیس از شن و ماسه بود که بر اثر برخورد سنگ آسمانی با بستر اقیانوس و زمینلرزه شدید بهدنبال آن، احتمالا خالی شد و منجر به غرق شدن آتلانتیس در اقیانوس شد. البته قبل از غرق شدن، سطح قاره بر اثر شعلههای آتشی که از برخورد سنگ آسمانی با جو به وجود آمده بود، سوخته و بر اثر زلزله کاملا تخریب شده بود و در نهایت به زیر آب فرو رفته بود.
آتلانتیس قلب تپنده تمدن آن روز بود و به دنبال غرقشدنش، تمدنهای بسیاری که شعبههای تمدن آتلانتیس بودند، به یکباره از میان رفتند. دانشمندان جامعهشناس بر این باورند که نجاتیافتگان از این حادثه، تقریبا تمام تمدن و منابع علمی خود را از دست داده بودند و برای ادامه حیات مشکلاتی جدی داشتند. آنها تمام وسایل و ابزارهای خود را از دست داده بودند و بسیاری از متخصصان در علوم و فنون مختلف از میان رفته بودند. به طور خلاصه میتوان گفت که بشر آن دوره مجبور شد از صفر شروع کند و تمدنی جدید را از ابتدا پایه ریزی کند. این همان تمدنی است که تا امروز ادامه یافته است.
نابودی آتلانتیس و توفان بزرگ آن دوران در واقع پایان دورهای طلایی از تمدن بشری بود که بشر امروزی هرگز نتوانسته به محتویات اسرار و رموز آن دست یابد. به نظر شما اگر در زمان ما چنین اتفاقی رخ دهد، از تمدن امروزی ما برای آیندگان چه باقی خواهد ماند؟ آیا آیندگان هم ما را به چشم افسانهای خواهند دید؟
شواهد باستانی از آتلانتیس
باستان شناسان، اغلب اطلاعات موجود در مورد دوران قبل از نابودی آتلانتیس را در پاپیروسها و کتیبههای سنگی اقوام قدیمی مانند مایا و آزتک یافتهاند. به عقیده بعضی کارشناسان، تمدنهای پیشرفته آمریکای مرکزی و جنوبی، مصر باستان و خاورمیانه تصادفی نیست و احتمالا آنها میراثدار تمدنی پیشرفتهتر در گذشته دور بودهاند. بعضی به صراحت، ریشه و مبداء تمام تمدنهای گذشته را آتلانتیس میدانند و حتی به دنبال نشانههای ارتباط آنها با آتلانتیس برآمدهاند.
به عقیده مغولها در زمان قدیم، دو قاره در اقیانوس اطلس وجود داشته که هر دو در آب فرو رفتند، ولی بعضی از ساکنان آنها توانستند در پناهگاههایی زیرزمینی به زندگی خود ادامه دهند. این غارها با نور عجیبی روشن میشد که گیاهان در پرتو آن رشد میکردند. تونلهای زیر زمینی بلند و متعددی در سین چوان چین کشف شده که این تعبیر مغولی را تایید میکند.
اوتو هاینریش موک، مهندس اتریشی که علاقه وافری به تاریخ و جغرافیا داشت، کتابی تحت عنوان "راز آتلانتیس" نوشت که شهرتی جهانی یافت و بار دیگر آتلانتیس را سر زبانها انداخت. به اعتقاد وی، جزیره آتلانتیس وجود داشته و دستخوش بلای سهمگین طبیعی شده اما تمام آتلانتها از بین نرفتهاند و بازماندگان آن فاجعه توانستهاند خود را به سواحل اقیانوس اطلس (شامل آمریکای جنوبی، آمریکای شمالی، آفریقا و اروپا) برسانند. آنها به هر سرزمینی که رسیدند، دانش خود را در زمینه شهرسازی و معماری به کار گرفتند تا بناهایی عظیم، معابدی باشکوه و قصرهایی بزرگ مانند آنچه در آتلانتیس وجود داشت، بسازند. بر اساس فرضیههای موک، بناهایی مانند اهرام مصر، معابد مایا و آزتک و بسیاری از تمدنهای دوره باستان همگی زاییده یک تمدن مادر به نام آتلانتیس هستند!
به گفته موک، زلزله و توفان هولناکی که ۱۲ هزار سال پیش در اقیانوس اطلس روی داد، نه تنها تمدن درخشان آتلانتیس را از میان برد، بلکه دامنه امواج خروشان آن همه خشکیهای زمین را در برگرفت و باید همان توفانی باشد که در کتابهای آسمانی از آن نام برده شده است (یعنی توفان نوح پیامبر). به گفته وی ۴ هزار سال از آن توفان سپری شد تا تمدنهای انسانی بتوانند یک بار دیگر در نقاط مختلف کره خاکی جوانه بزنند.
شاید بتوان این فرضیات "موک" را به سونامی نسبت داد. ولی مشکل اینجاست که اینها خیلی با توصیف افلاطون از آتلانتیس که مشخصترین وجه آن « در مقابل ستونهای هرکول » است و اینکه نابودی آن در « ۹ هزار سال پیش از زمان سولون » یا ۹۶۰۰ سال پیش از میلاد رخ داده، جور در نمیآیند.
یکی از مهمترین دلایل تاریخی، نقشهای باستانی است که به نقشه پیریرایس، دریانورد ترک معروف شده و قاره آتلانتیس را به وضوح در میان اقیانوس اطلس نشان میدهد.