ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
مردى برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره مصاحبه اش کرد و تمیز کردن زمینش را به عنوان نمونه کار دید و گفت: "شما استخدام شدین. آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرم های مربوطه رو واسه تون بفرستم تا پر کنین و همینطور تاریخی که باید کار رو شروع کنین."
مرد جواب داد: "اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!"
رئیس هیئت مدیره گفت: "متأسفم. اگه ایمیل ندارین یعنی شما وجود خارجی ندارین و کسی که وجود خارجی نداره شغل هم نمیتونه داشته باشه."
مرد در کمال نومیدی آنجا را ترک کرد. نمی دانست با تنها ۱۰ دلاری که در جیبش داشت چه کند. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی برود و یک صندوق ۱۰ کیلویی گوجه فرنگی بخرد. بعد خانه به خانه گشت و گوجه فرنگی ها را فروخت. در کم تر از دو ساعت توانست سرمایه اش را دو برابر کند. این عمل را سه بار تکرار کرد و با ۶۰ دلار به خانه برگشت.
مرد فهمید می تواند به این طریق زندگیش را بگذراند و شروع کرد به اینکه هر روز زودتر برود و دیرتر برگرد خانه. در نتیجه پولش هر روز دو یا سه برابر می شد. به زودی یک گاری خرید، بعد یک کامیون و به زودی ناوگان خودش را در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت.
پنج سال بعد، مرد یکی از بزرگترین خرده فروشان آمریکا بود و شروع کرد تا برای آینده ی خانواده اش برنامه ریزی کند و تصمیم گرفت بیمه عمر بگیرد. به یک نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی را انتخاب کرد. وقتی صحبتشان به نتیجه رسید، نماینده بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید. مرد جواب داد: "من ایمیل ندارم."
نماینده بیمه با کنجکاوی پرسید: "شما ایمیل ندارین ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین. میتونین فکر کنین به کجاها می رسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟"
مرد برای مدتی فکر کرد و گفت: "آره! احتمالاً میشدم یک آبدارچی در شرکت مایکروسافت!"