ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کم کم وقتش رسیده بود که فکرى در مورد شغل آینده اش بکند. پسر هم مثل تقریباً بقیه هم سن و سالانش واقعاً نمی دانست که چه چیزى از زندگى میخواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت نداشت.
یک روز که پسر به مدرسه رفته بود، پدرش تصمیم گرفت آزمایشى براى او ترتیب دهد. او به اتاق پسرش رفت و سه چیز را روى میز او قرار داد: یک "کتاب مقدس"، یک "سکه طلا" و یک "بطرى مشروب".
.