یک روز ملا به گرمابه رفته بود. تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند سر به سر او بگذارند، به همین جهت هر کدام تخم مرغی با خود آوردند و رو به ملا کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم می گذاریم اگر کسی نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!
ملا ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو!
جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا این چه صدایی است؟ بنا بود مرغ شوی!
ملا گفت: این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند!