ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می دارم
آینهها و شب پرههای مشتاق را به من بده
روشنی و شراب را
آسمان بلند و کمان گشاده پل
پرندهها و قوس و قزح را به من بده
و راه آخرین را
در پرده یی که می زنی مکرر کن
در فراسوی مرزهای تنم
تو را دوست می دارم
در آن دور دست بعید
که رسالت اندامها پایان می پذیرد
و شعله و شور تپشها و خواهش ها
به تمامی
فرو می نشیند
و هر معنا قالب لفظ را وا می گذارد
چنان چون روحی
که جسد را در پایان سفر
تا به هجوم کرکسهای پایانش وانهد
در فراسوهای عشق
تو را دوست می دارم
در فراسوهای پرده و رنگ
در فراسوهای پیکرهایمان
با من وعده دیداری بده
احمد شاملو