▅ ▆ ▇  وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم  ▇ ▆  ▅

▅ ▆ ▇ وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم ▇ ▆ ▅

وبلاگ قرن بیست و یکم، وبلاگی برای تمامی سلیقه هاست.
▅ ▆ ▇  وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم  ▇ ▆  ▅

▅ ▆ ▇ وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم ▇ ▆ ▅

وبلاگ قرن بیست و یکم، وبلاگی برای تمامی سلیقه هاست.

خداوند زن را آفرید تا ...

خداوند زن را در روز ششم خلقت آفرید. فرشتگان مسحور تماشا بودند.

فرشته ای پرسید: خداوندگارا چرا روی این یک مخلوق این قدر وقت می گذارید؟

خدا پاسخ داد: نمی بینید شگفتی های بسیاری را که برای ساختن او لازم است؟!

باید قابل شستشو باشد. باید بیش از دویست قطعه متحرک داشته باشد که در نهایت ظرافت کارشان قابل تعویض باشد. او باید در آن واحد غذاهای بسیار بپزد و در آن واحد چند کودک را در آغوش کشد. آغوشش باید دردهای بسیاری را دوا کند؛ از زانوی زخمی شده تا ... قلب شکسته و همه اینها را فقط با دو دست انجام خواهد داد. 


فرشته متحیر مانده بود ... "با دو دست ؟ امکان ندارد؟" و این طرح برای همه آنها است؟! کار سختی است برای یک روز چرا فردا تمامش نمی کنید؟"  

 
"نه نمی توانم"، خداوندگار پاسخ داد.

"من به کامل کردن این موجود بسیار حساس هستم او عزیز دردانه ی من است. او خود را مداوا می کند وقتی بیمار است. او می تواند روزی ۱۸ ساعت کار کند."

فرشته نزدیک شد و چهره زن را لمس کرد.

"خداوندا چرا او را اینقدر نرم آفریده ای؟"

خداوند فرمود: "آری او نرم است ولی با قدرت. باور نمی کنید چه کارهایی از او بر می آید."

فرشته پرسید: "می تواند فکر کند؟"

خدا فرمود: "نه تنها می اندیشد بلکه می آموزد، استدلال می کند و نتیجه می گیرد."

فرشته گونه زن را لمس کرد.

"خداوندا این مخلوق چِکه می کند. شاید بارش را سنگین کرده ای!"

خداوند فرمود: "نه چِکه نمی کند این اشک است."

"اشک برای چیست؟"، فرشته پرسید.

خداوند پاسخ داد: "اشک وسیله ایست برای نمایش سوگ، عشق، تنهایی، دلتنگی و سرافرازی."

فرشتگان متحیر مانده بودند ... یکی گفت: خداوندا واقعاً نابغه ای! چه آفرینشِ شگفتی؟ زن ...

خداوند گفت: "درست می گویی. زن قدرتی دارد که همه را به شگفتی در می آورد. او مشکلات بسیاری را حل می کند، بارهای سنگینی را بر دوش می کشد، خوشبختی می آفریند، عشق می ورزد و "معتقد" است. می خندد وقتی در دل فریاد می کشد، می خواند وقتی در دل می گرید، می گرید در نهایت شوق و می خندد در نهایت ترس. برای اعتقادش می جنگد و در مقابل بی عدالتی می ایستد. برای تداوم خانواده از خود گذشتگی می کند، دوست بیمار را به طبیب می رساند و عشق او مشروط به چون و چرا نیست. زن از شادمانی دیگران شادی می کند، از تولد کودک دیگری و ازدواج بیگانه لذت می برد، از مرگ انسانی دیگر قلبش می شکند و در ناگواری ها سنگ صبور است. با این همه در مصائب، نیروی خود را باز می گیرد و زندگی را دوباره می سازد.

اما .... در این موجود فقط یک نکته تاریک به چشم می خورد: او ارزش گوهر والای خود را از یاد می برد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد