▅ ▆ ▇  وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم  ▇ ▆  ▅

▅ ▆ ▇ وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم ▇ ▆ ▅

وبلاگ قرن بیست و یکم، وبلاگی برای تمامی سلیقه هاست.
▅ ▆ ▇  وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم  ▇ ▆  ▅

▅ ▆ ▇ وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم ▇ ▆ ▅

وبلاگ قرن بیست و یکم، وبلاگی برای تمامی سلیقه هاست.

جواب دندان شکن

وبلاگ قرن بیست و یکم


روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد.


بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد، تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت: مادمازل من لئون تولستوی هستم.


زن که بسیار شرمگین شده بود، عذر خواهی کرد و گفت: چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟


تولستوی در جواب گفت: شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید!



وبلاگ قرن بیست و یکم

چهار سخنی که زاهد را تکان داد!

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد!


اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت: ای شیخ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!


دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت. به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی. گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟


سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت. گفتم این روشنایی را از کجا آورده ای؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟


چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست. تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

نظر جالب یک ریاضیدان درباره زن و مرد

روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند. او جواب داد:


اگر زن یا مرد دارای "اخلاق" باشند پس مساوی هستند با عدد یک = ۱


اگر دارای "زیبایی" هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم = ۱۰


اگر "پول" هم داشته باشند دو تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = ۱۰۰


اگر دارای "اصل و نَسَب" هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = ۱۰۰۰


ولی اگر زمانی عدد یک رفت (یعنی اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست. پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت!

نهایت ابراز عشق ...

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه ی دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:

.

ادامه مطلب ...

سنجش عملکرد

پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد و بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره.
مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.
پسرک پرسید: خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟
زن پاسخ داد: کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد!
پسرک گفت: خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد!
زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.
مجددا زن پاسخش منفی بود.
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت.
مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.
پسر جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم.
من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند!

آیا ما هم میتوانیم چنین خود ارزیابی از کار خود داشته باشیم؟

شایعه!

زنی شایعه ای را درباره همسایه اش مدام تکرار می کرد. در عرض چند روز، همه محل داستان را فهمیدند.
شخصی که داستان درباره او بود، عمیقاً آزرده و دلخور شد.
بعد زنی که شایعه را پخش کرده بود متوجه شد که کاملاً اشتباه می کرده. او خیلی ناراحت شد و نزد خردمندی پیر رفت و پرسید برای جبران اشتباهش چه می تواند بکند؟
پیر خردمند گفت: به فروشگاهی برو و مرغی بخر و آن را بکش. سر راه که به خانه می آیی پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز.
زن اگرچه تعجب کرد، آنچه را به او گفته بودند انجام داد.
روز بعد مرد خردمند گفت: اکنون برو و همه پرهائی را که دیروز ریخته بودی جمع کن و برای من بیاور!
زن در همان مسیر به راه افتاد، اما با نا امیدی دریافت که باد همه پرها را با خود برده است.
پس از ساعت ها جستجو، با تنها سه پر در دست بازگشت.
خردمند گفت: می بینی؟ انداختن آن ها آسان است اما بازگرداندنشان غیر ممکن است. شایعه نیز چنین است.
پراکندنش کاری ندارد اما به محض اینکه چنین کردی دیگر هرگز نمی توانی آن را کاملاً جبران کنی.

خداوند زن را آفرید تا ...

خداوند زن را در روز ششم خلقت آفرید. فرشتگان مسحور تماشا بودند.

فرشته ای پرسید: خداوندگارا چرا روی این یک مخلوق این قدر وقت می گذارید؟

خدا پاسخ داد: نمی بینید شگفتی های بسیاری را که برای ساختن او لازم است؟!

باید قابل شستشو باشد. باید بیش از دویست قطعه متحرک داشته باشد که در نهایت ظرافت کارشان قابل تعویض باشد. او باید در آن واحد غذاهای بسیار بپزد و در آن واحد چند کودک را در آغوش کشد. آغوشش باید دردهای بسیاری را دوا کند؛ از زانوی زخمی شده تا ... قلب شکسته و همه اینها را فقط با دو دست انجام خواهد داد. 


فرشته متحیر مانده بود ... "با دو دست ؟ امکان ندارد؟" و این طرح برای همه آنها است؟! کار سختی است برای یک روز چرا فردا تمامش نمی کنید؟"  

ادامه مطلب ...

دلایلی برای افتخار به "زن" یا "مرد" بودن

۲۰ دلیل برای اینکه به زن بودن خود افتخار کنید:
 

۱- نام هر گل زیبایی که در طبیعت است روی شما می گذارند.

۲- به راحتی و با اعتماد به نفس هر وقت که لازم بود گریه می کنید و غم و غصه هایتان را در دل جمع نمی کنید تا سکته کنید.

۳- آن قدر حرف برای گفتن دارید که هرگز کم نمی آورید.

۴- عشق و هنر ابداع شماست.

۵- زیبایی مخصوص شماست.

۶- همیشه جوانتر از سنتان هستید و هیچکس نمی داند شما چند ساله اید.

۷- بهشت زیر پای شماست.

۸- همیشه تمیز و نظیف هستید.

۹- همیشه مقداری پول برای روز مبادا دارید که جز خودتان هیچ کس از جای آن خبر ندارد.

۱۰- مجبور نیستید خانه به خانه بروید و خواستگاری کنید. مثل خانم ها در خانه می نشینید تا دیگران با کلی منت و خواهش و التماس و گل و هدیه ...  ادامه مطلب ...