▅ ▆ ▇  وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم  ▇ ▆  ▅

▅ ▆ ▇ وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم ▇ ▆ ▅

وبلاگ قرن بیست و یکم، وبلاگی برای تمامی سلیقه هاست.
▅ ▆ ▇  وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم  ▇ ▆  ▅

▅ ▆ ▇ وبلاگـــــ قـــــرن بیـــــست و یـــــکُم ▇ ▆ ▅

وبلاگ قرن بیست و یکم، وبلاگی برای تمامی سلیقه هاست.

نشانه های عاشق شدن

عشق زیباترین حادثه ای است که در زندگی رخ می دهد. عشق لذتی اغلب مثبت است که موضوع آن زیبایی است. همچنین احساسی عمیق، علاقه ای لطیف و یا جاذبه ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و می تواند در حوزه هایی غیرقابل تصور ظهور کند. وقتی کسی را دوست دارید علائمی در شما ظاهر می شود که وجود این عشق را تایید میکند. در این مقاله با ۱۲ نشانه ی اصلی که ثابت می کند عشق در قلب شما جوانه زده است و همچنین انواع عشق و تقسیم بندی آنها آشنا خواهید شد. اگر این علائم را در خود دیدید دیگر به عشق خود نسبت به طرف مقابل شک نکنید و قدم های خود را استوارتر بردارید.

1. متن ها و اس ام اس های او را دوباره و دوباره می خوانید.
2. وقتی با او هستید بسیار آهسته قدم می زنید.
3. هر زمان که پیش او هستید، تظاهر به خجالتی بودن می کنید.
4. وقتی به او فکر کنید، قلباتان تندتر و تندتر می تپد.
5. زمانی که به صدایش گوش می دهید، بدون دلیل لبخند می زنید.
6. وقتی او را تماشا می کنید، دیگر قادر به دیدن اطرافیانتان نیستید و فقط او را می بینید.
7. شروع به گوش دادن به آهنگهای آرام می کنید.
8. او همه فکر شما می شود.
9. بوی او شما را به وجد می آورد.
10. متوجه می شوید که زمان فکر کردن به او، همیشه به خود لبخند می زنید.
11. حاضرید هر کاری برایش انجام دهید.
12. هنگام خواندن این متن همواره فقط یک نفر ذهن شما را به خود مشغول کرده بود.

انواع عشق
.
ادامه مطلب ...

حقیقتی کوچک از نگرش صحیح

حقیقتی کوچک برای آنانی که می خواهند زندگی خود را صد در صد بسازند

اگر

A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

برابر باشد با

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26

آیا برای خوشبختی و موفقیت تنها تلاش سخت کافیست؟

تلاش سخت - Hard Work
H+A+R+D+W+O+R+K
8+1+18+4+23+15+18+11= 98 %

آیا دانش صد در صد ما را به موفقیت می رساند؟

دانش - Knowledge
K+N+O+W+L+E+D+G+E
11+14+15+23+12+5+4+7+5= 96 %

عشق چگونه؟

عشق - Love
L+O+V+E
12+15+22+5= 54 %

خیلی از ما فکر می کردیم که اینها مهمترین باشند، مگه نه ؟!
پس چه چیز 100 % را می سازد ؟؟؟

پول ؟

پول - Money
M+O+N+E+Y
13+15+14+5+25= 72 %

نه
اینها کافی نیستند، پس برای رسیدن به اوج چه باید کرد؟!
.
.
.
نگرش - Attitude

A+T+T+I+T+U+D+E
1+20+20+9+20+21+4+5= 100 %



آری !
اگر نگرشمان را به زندگی، گروه و کارمان عوض کنیم
زندگی 100% خواهد شد
نگرش، همه چیز را عوض می کند
نگاهت را تغییر بده و چشمهایت را دوباره بشوی
همه چیز عوض می شود


با تشکر از Persian-Star

امید ...

چهار شمع به آهستگی می سوختند، در آن محیط آرام صدای صحبت آنها به گوش می رسید. شمع اول گفت: من صلح و آرامش هستم، هیچ کسی نمی تواند شعلۀ مرا روشن نگه دارد. من باور دارم که به زودی می میرم ... سپس شعلۀ صلح و آرامش ضعیف شد تا به کلی خاموش شد. شمع دوم گفت: من ایمان و اعتقاد هستم، ولی برای بیشتر آدمها دیگر چیز ضروری در زندگی نیستم پس دلیلی وجود ندارد که دیگر روشن بمانم ... سپس با وزش نسیم ملایمی ایمان نیز خاموش گشت.
شمع سوم با ناراحتی گفت: من عشق هستم ولی توانایی آن را ندارم که دیگر روشن بمانم، انسانها من را در حاشیۀ زندگی خود قرار داده‌اند و اهمیت مرا درک نمی کنند، آنها حتی فراموش کرده‌اند که به نزدیکترین کسان خود عشق بورزند ... طولی نکشید که عشق نیز خاموش شد.
ناگهان کودکی وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را دید، گفت: چرا شما خاموش شده‌اید؟! همه انتظار دارند که شما تا آخرین لحظه روشن بمانید ... سپس شروع به گریستن کرد ... پـــس ... شمع چهارم گفت: نگران نباش تا زمانیکه من وجود دارم ما می توانیم بقیۀ شمع‌ها را دوباره روشن کنیم، مـن امـــید هستم.

با چشمانی که از اشک و شوق می درخشید، کودک شمع امید را برداشت و بقیۀ شمع‌ها را روشن کرد.

نور امید هرگز نباید از زندگی شما محو شود.

نهایت ابراز عشق ...

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه ی دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:

.

ادامه مطلب ...

داستان سه پیرمرد: "عشق"، "ثروت" و "موفقیت"

زنی هنگام بیرون آمدن از خانه، سه پیرمرد با ریش های بلند سفید را دید که جلوی در نشسته اند. زن گفت: هر چه فکر می کنم شما را نمی شناسم؛ اما باید گرسنه باشید. لطفا بیایید تو و چیزی بخورید.

آنها پرسیدند: آیا همسرت در خانه است؟ زن گفت: نه. آنها گفتند: پس ما نمی توانیم بیاییم. غروب، وقتی مرد به خانه آمد، زنش برای او تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده است. مرد گفت: برو به آنها بگو من خانه هستم و دعوتشان کن.

زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. اما آنها گفتند: ما نمی توانیم با همدیگر وارد خانه بشویم. زن پرسید: چرا؟ یکی از پیرمردها در حالی که به دوست دیگرش اشاره می کرد، گفت: اسم این "ثروت" است و سپس به پیرمرد دیگر رو کرد و گفت: این یکی "موفقیت" و اسم من هم "عشق". برو به همسرت بگو که فقط یکی از ما را برای حضور در خانه انتخاب کند. 
ادامه مطلب ...

داستان "عشق" و "دیوانگی"

در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، "فضیلت ها" و "تباهی ها" دور هم جمع شده بودند. آنها از بی کاری، خسته و کسل شده بودند.


ناگهان "ذکاوت" ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.


همگی از این پیشنهاد شاد شدند و "دیوانگی" فورا فریاد زد: من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال "دیوانگی" برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.


"دیوانگی" جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن ... یک ... دو ... سه ... همه رفتند تا جایی پنهان شوند.


"لطافت" خود را به شاخ ماه آویزان کرد، "خیانت" داخل انبوهی از زباله پنهان شد، "اصالت" در میان ابرها مخفی شد، "هوس" به مرکز زمین رفت، "دروغ" گفت: زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، "طمع" داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و "دیوانگی" مشغول شمردن بود هفتاد و نه ... هشتاد ... و همه پنهان شدند به جز "عشق" که همواره مردد بود؛ نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.  ادامه مطلب ...

عشق محدود

این داستان مربوط به یک سرباز آمریکایی حاضر در جنگ ویتنام است. او مدتی را در جبهه های جنگ گذرانده بود و در طول مدت خدمتش به خانه بازنگشته بود و پدر و مادر او به شدت چشم انتظار بازگشت پسرشان بودند اما از او هیچ خبری نبود. حتی یک روز پدر این سرباز به سازمان صلیب سرخ مراجعه کرد و مسئولان به او جواب دادند که اسم فرزند شما در فهرست کشته شدگان جنگ نیست. روزها می گذشت و می گذشت و چشمان پدر و مادر به در خشک شده بود. تا اینکه روزی پسر از میان آتش و دود به خانه زنگ زد. مادر گوشی را برداشت و وقتی صدای پسرش را شنید به شدت هیجان زده شد.


پسر پس از سلام و احوالپرسی به پدر خود گفت: من به خانه باز می گردم اما باید به شما بگویم که یکی از دوستان و همرزمان صمیمی من هم همراهم است. او ادامه داد: این دوست من تنهاست و هیچ جایی ندارد که برود. در ضمن او در جنگ یک پا و یک دست خود را از دست داده است. مادر اندکی تامل کرد و ضمن ابراز همدردی گفت: بسیار متاسفم که این را میشنوم، اما تو باید دوست خود را فراموش کنی. شاید یک نفر دیگر به او کمک کند. آن دوست تو باید خود راهی برای زندگی خویش بیابد. پسر خداحافظی کرده و گوشی را قطع کرد.


چند روز بعد پلیس نامه ای را به در خانه پدر و مادر سرباز برد. در این نامه نوشته شده بود که پسر شما از ساختمان بلندی سقوط و فوت کرده است. تحقیقات اولیه پلیس خودکشی را تایید کرده است. جسد پسر به پزشکی قانونی سانفرانسیسکو انتقال یافت. هنگامی که والدین این سرباز برای شناسایی بر بالین پسر خود حاضر شدند دیدند که پسرشان یک پا و یک دست ندارد و آن دوست معلول، خود او بوده است.