ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
,Prayer is not a "spare wheel" that you pull out when in trouble
.but it is a "steering wheel" that directs the right path throughout
دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکلی داشتی از آن استفاده کنی
بلکه فرمانی است که تو را به راه درست هدایت می کند.
Know why a Car's WINDSHIELD is so large & the Rear View? Mirror is so small
Because our PAST is not as important as our FUTURE. So, Look
.Ahead and Move on
می دونی چرا شیشۀ جلوی ماشین بسیار بزرگ ولی آینۀ عقب بسیار کوچیکه؟
چون گذشتۀ ما به اندازۀ آینده مون اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.
Friendship is like a BOOK. It takes few seconds to burn, but it
.takes years to write
دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه.
آهنگی که رحمان در فینال مسابقه ی Next Persian Star اجرا کرده بود و در 21 اسفند ماه 1390 برای دانلود در وبلاگ قرار گرفته بود، توانست در مدت زمانی کمتر از دو ماه رکوردی بی نظیر ثبت نماید و از مرز 10000 (ده هزار) بار دانلود بگذرد.
تصویر زیر نشان دهنده ی این رکورد بی نظیر می باشد.
(سمت راست تصویر - بیشترین دریافت ها - آهنگ فینال رحمان - 10024 - )
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطره ات طلاست
یک کم از طلای خود حراج میکنی؟
عاشقم با من ازدواج میکنی؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمال کاغذی؟
تو چقدر ساده ای! خوش خیال کاغذی
توی ازدواج ما تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکه ای زباله میشوی
پس برو و بی خیال باش ...
عاشقی کجاست؟
تو فقط دستمال باش!
* * *
دستمال کاغذی دلش شکست
گوشه ای کنار جعبه اش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید
خون درد
آخرش دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه ای زباله شد
او، ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل دیگران نشد
رفت اگر چه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمالهای کاغذی فرق داشت
چونکه در میان قلب خود
دانه های اشک داشت ...
----------------------------
----------------------------
---------------------------
----------------------------
دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود. پریشان شد. آشفته و عصبانی نزد فرشته ی مرگ رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.
داد زد و بد و بیراه گفت! (فرشته سکوت کرد)
آسمان و زمین را به هم ریخت! (فرشته سکوت کرد)
جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت! (فرشته سکوت کرد)
به پر و پای فرشته پیچید! (فرشته سکوت کرد)
کفر گفت و سجاده دور انداخت! (باز هم فرشته سکوت کرد)
.